زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
نمانده ذرّهای حتی به جسم خسته جان اصلاً نه ماند از شدت لکنت مرا شرح بیان اصلاً بیا عمه کمک کن رأس بابا را بده دستم نمانده در تن رنجور و بیمارم توان اصلاً شباهـت های بسیاری میـان ما دوتا باشد نباشد در شمردن های این غم ها زمان اصلاً شکسته مثل بازویم پدرجان بین ابرویت ندارد هیچ درمانی گمانم این و آن اصلاً الهی بشکند دستش نه لب مانده نه دندانی برای مردم کافر دگر قرآن نخوان اصلاً بمیرم من بمیرم من بمیرم من چه حلقومی تنت که جای خود رأست نبوده در امان اصلاً بغل میگیرمت محکم تو را ای بهتر از جانم تو را هرگز نخواهم داد دست دیگران اصلاً |